باز منم...
27 فروردین 1399 توسط بنت الهدی
آقا سلام باز منم خاک پایتان
من آنکه سالهاست دلش هست جایتان
آقا دوباره پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمیدهد به دلم روی خوش نشان
آقا دلم گرفته چرا دیر کرده اید؟
مُردم در انتظار شب جمعه هایتان
هر جمعه انتظار ، دعا ، ندبه ، جانماز
هر شب دو چشم خیس و دلی در هوایتان
من جمعه ها عجیب دلم شور می زند
ای کاش رنج و غصه نیاید سراغتان
یا لااقل خدا کند از لحظه های تلخ
باشد نصیب من همه درد و بلایتان
آقا زمان بدرقه تان هیچکس نبود؟
آبی نریخت مادرتان پشت پایتان؟
دیگر غریبگی نکن و زودتر بیا
آری، هنوز مانده دو چشمم به راهتان
باشد صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان
حرفی نمانده بین شما و من و خدا
جز اینکه باز میکنم امشب دعایتان
امضا، دو چشم خیس و دلی در هوایتان